نارنجی ترین نارنج

ایران من...

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۰۰
خانم نارنج
این عکس ووقتی گرفتم جمعه بود,وصبحونه کاچی بود واگربخوایین بدونین کاچی چیه, غذایی دارویی

شامل مغزهاوچیزهای مفیدهست که برای زنی که تازه بچش بدنیا اومده میپزیم ولی ازاون جایی

که من الان درحال دست وپازدن درزاییدن هدف هام دارم به سرمیبرم پس کاچی به ازهیچی.

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۵۱
خانم نارنج
ازپنجره اتاق صدای جیرجیرک هامیاد وآقا ولی داره حیاط ومیشوره وساعت هامیشه با شلنگ

آب توحیاطه ,اعظم آش دوغ وبالیوان هنوزمیخوره چون معتقده آش حرمت داره,ربناشجریان وهروقت

روزبرای مامان بزاری مامان هزارباربرای قبولی مادعامیکنه وهرهزاربارجوری دعامیکنه انگارهرلحضه

خداباکیفیت فول اچ دی داره میبینش,ماهی عیدمون هم چنان به قوت نون خشک هایی که بهش میدم

زنده است وگاهی روی فرش شیرجه میزنه,بابابعده افطاربیشترگشنه میشه تاوقتی روزه میگیره

هنوزم ممدحسن حموم هاش دوساعته است ونمیدونیم پس فرداچه جوری میره خوابگاه,هنوزم بامیه

بادوغ خوشمزه است,این رمضون هم بگذره عیدفطرش مادرجون بازم زنده است ومیشه ظهرعید

بریم یک گوشه بچپیم به سوراخ دیوارکرکربخندیم ,لیموهایی که کاشتم جوونه زدن عوضش 

حسن یوسفم خشک شده هنوزآقا ولی شلنگ دستشه هنوززندگی جای برای بودن زیادداره.


موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۵
خانم نارنج

اولین مهمونی که باآقای ب رفتیم تمام مدت چشم هاش تویقه دخترخالش بوددرتفسیرسایزسینه


روی منبربود که 80بهتره یا 85ومن مثل یک زرافه گردنم تویقه خودم چرخید که بدونم 75بودم یا 80


طبق اصول عمه شهین واری مامانم زندگی بنیانش روی س ک س نهادینه میشد پس حالا که آقای


ب سایز 80مدنظرش بودمن باید از75ارتقامیگرفتم به 80ودکتروورزش وقرص وکوفت ودردی نبودکه


امتحان نکرده باشم یکی میگفت پیازیکی میگفت کره یکی میگفت ورزش من ازآقای ب جداشدم نه به


خاطره اینکه سایزم 80نشد به خاطره چیزای دیگه وبعدازاون مدام فکرمیکردم چقدروضعیت بدی دارم


وازبدنم بدم میومد وحالا داشت عوارض داروهاخودشو روی پرمویی نشون میداد حالا نه 80نشدم پرموهم شدم


بعدازاون مهمونی خونه عمه شهین بود که درتفسیرسایزمن تشبیه به پرتقال تامسون داشت


ومن تامدت هاازهرچی تامسون بودبیزاربودم ودیگه مهمونی نرفتم ومدت ها دراین حال بدبه سرشد تاروزیکه


نشستم روزایی که میتونستم خوب وشادبچرخم وبه جاش غصه خوردمودرتکاپوی افزایش سایزبودم


وازروی تقویم شمردم من چیزی بیشترازیک سال وقتم صرف این موضوع بود وقتی که میشد به جاش


نقاشیموادامه میدادم وقتی که میشدبه جاش بهترزبان یادبگیرم یاحداقل ازخودم راضی باشم بعدازاون


روزهادیگه نزاشتم پرتقال تامسون مهمونی عمه شهین باشم.


ممنون ازفرانک عمیدی برای این یادآوری.

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۱
خانم نارنج
هرسال خردادمیرسم به شب هایی که سولمازبدری بخونه

دیدی که رسواشد دلم؟

غرق تمناشد دلم 

بعدپنکه سقفی اتاق قژوقژ بچرخه وروی تخت زواردررفته به سوراخ توری پشت پنجره زل بزنم وبگم 

فتادم به راهی که پایان ندارد,

ویادم بیادچای نباتم یخ کرد,

بعدترش یادم بیادکارام روهم مونده وسوارشده وچقدردلم لک زدبی دغدغه زیراین قژقژخوابم ببره

افتادم وسرگشته چون امواج دریاشد دلم...





موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۲۷
خانم نارنج

انسان ازآن چیزی که بسیاردوست میداردخود راجدامیسازد,دراوج تمنا نمیخواهد


دوست میداردامادرعین حال میخواهدکه متنفرباشد,امیدواراست,اماامیدواراست,امیدوارنباشد


همواره به یادمی آورداما میخواهدکه فراموش کند.


+هامون,داریوش مهرجویی.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۵۱
خانم نارنج

اگرالان این قابلیت موجودبود که بشه بو ها,روذخیره کنیم


حتما بوی هوای اتاق که به سمت پنجره بوی علف تازه است و


به سمت دربوی کتلت وخیارشورهای فینگیلی یک و یک که توش مرزه داره روذخیره میکردم,برای


روزهایی که دلم میخوادزمین دهن بازکنه برم توش وبعددهنشوببنده, برای روزهایی که یادم میره


برای هرکسی قدخودش خوشبختی هست فقط بایدتصمیم بگیره خوشبختی روببینه.



موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۳
خانم نارنج
خوشی هاتون مثل پنیرپیتزا کشششششششششششششششداروخوشششمزه ..
موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۱۵
خانم نارنج
وقتی حموم ها عمومی بودن

وقتی کسی توخونش حموم نداشت

مردم کجاغصه هاشون ومیشستن؟کجاگریه میکردن؟

شایدیک روزی که همه, غصه هاشون زیادشدگفتن حموم داشته باشیم تاساعت هازیردوش گریه کنیم...
موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۱۷
خانم نارنج
+نصیرالملوک ورفتن به کلاس  نقاشی 

+ماه قبل دخترالهی قمشه ای وآموزش نقاشی
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۳۱
خانم نارنج