اینکه دامن های کوتاه چین دار وگل دارازکمد چوبی های بالا دراومدن
اینکه هرشب درپاسخ شام چی بخوریم همه با صدای بلند شعارمیدیم ماست وخیار
اینکه هورت هورت شربت به لیمو به جای چایی قورت میدیم
اینکه درروز دوبار دوش آب سردمیگیریم
همه این ها باعث میشه بپرسیم ازدنیا که چی میشداگربرای ما هنوزبازپخش فروردین بود ؟
لازم نبودهواپیمای اختصاصی داشته باشیم
یاخانه ای دربالاشهر
یاتوصاحب بخشی ازبرج میلادباشی
یاتعطیلات رابرویم هاوایی
یاتوفرانسه حرف بزنی
یاته خاطراتت بامادرکاپوچینوخورده باشی
همین که امروزروی میزوصندلی زواردررفته آشپزخانه کناربچه بی تنبان خاله روی قابلمه زدی ورقصیدیم
ونان گرم خریدی وبا پنیروسبزی خوردیم وته فنجان های کمرباریک زن حاج عبدل که برای
کادوعروسی ام اورده بود چایی هورت کشیدیم ,همین جاکه درزیرپوش سفیدت ردنافت دیده میشد,
همین جای زندگی خوشبختی سرریزبود,
همین جا طعم کاپوچینونخورده ات بامادروتعطیلات هاوایی نرفته وفرانسه یادنگرفتنت بودحتی بیشتربیشتر