قسمت مهم زندگی من داستان بوده برام وچقدردل انگیزشدبرام امسال وقتی هرشب داستان گوش میدم ازناملیک.
(http://namlik.me/)
وبارها باخودم میگم
کوه با نخستین سنگ ها آغازمیشود
وانسان بانخستین درد....
قسمت مهم زندگی من داستان بوده برام وچقدردل انگیزشدبرام امسال وقتی هرشب داستان گوش میدم ازناملیک.
(http://namlik.me/)
وبارها باخودم میگم
کوه با نخستین سنگ ها آغازمیشود
وانسان بانخستین درد....
برای جان جانانی ازبیپ تونز آهنگ موردعلاقشو خریدم وارسال کردم به ایمیلش ,
میتونین تصورکنین کی ؟یک هفته قبل ازسال تحویل وحالا هیچ خبری ازش نیست ,
میترسم رفته باشه آهنگ, تو ,اسپم ایمیلش.
در جدا شدن مرحله ای هست که همه ی بدی هایش فراموش میشود وتازه خاطرات کفگیرخورده ته زندگیت
بالا می آیند واینجای زندگی به روی خودت نیاورچقدر دوستش داشتی..
پرتقال های مهمان هایی که درعید نیامدن که من کنکوربخوانم وپزشک شوم وجهانی متحول کنم
که بابا پزبدهد جلوی همکارش که دخترم دکتراست ومامان ومامان وای ازمامان که همه جا جاربزند وفلان وبهمان
را ,پوست کردم و برش زدم وروی بخاری دارن خشک میشن ونمیتونین تصورکنین چقدردلچسبه که بارون هم میاد و
من خزیدم زیرپتو وبوی پرتقال چپیده توحلقومم وبعدبه مشاورجان هم گفتم امروزهمه چی خوندم
ولی نگفتم ریاضی نخوندم(بعدازاین میرم میخونم),
نگفتم بهش دوباردلم میخواست گریه کنم برای خودم که باید الان باله روتا نیمه نهایی یادگرفته بودم و
فرانسه روفول تموم کرده بودم ولی زهی خیال باطل که الان باید کنکوربدم ,خواستم بنویسم بدونم
هرچیزی یک وقتی داری باید سعی کنیم هرچیزی وسروقتش انجام بدیم درسته سن یک نمرست بزن تودست بیا وسط
واین چیزا(بقیشو ازایندوبشنوین) ولی وقتی چیزی اززمانش بگذره خیلی چیزای بعدش هم به تناسب اون
به تاخیرمیفته واین فکراحمقانه روامسال ازسرم بیرون میکنم که وقت برای هرکاری هست,
وامسال درآستانه ی دومین سال ازنداشتن تلفن همراه بازهم لبخندبزنم وآرامش هم چنان
درامتداد من جاخوش کند.
قطع ناگهانی عادت های غلط,آدم های غلط وهرچیزی غلط رو ازتابستون 95شروع کردم
دریک شب بعدازسختی های دندون پزشکی دیگه نوشابه نخوردم,رابطه غلط باآقای سین روهم همین طوربهش گفتم
خدانگهداروپاکش کردم ازهمه جاوپاک شدبرای همیشه,قبلاهم سابقه این کارا روداشتم ولی فکرنمیکردم
برای من ناگهانی قطع شدن یک رخدادتلخ خیلی بهترازذره ذره قطع شدن باشه ,ووقتی دارم اینجامینویسم
دارم روی رخدادخوابیدن میجنگم چیزی که واقعا برام قابل درک نیست که نمیتونم باب دل خودم کنترلش کنم
وسعی میکنم تاپست بعدی این مساله حل شده باشه,چیزی که باعث شد اینوبنویسم این بودکه وقتی یک رخداد
تلخ روحذف میکنیم به خودمون وزندگی اجازه میدیم که بهترین هاروببینیم وبهترین هاروداشته باشیم.
امروز وقتی داشتم به آدم های مثل خودم مثل پونه مثل فرهاد مثل آبان که اینجاوبلاگ داره
مثل خیلی هاکه جدایی روتجربه کردیم فکرمیکردم ,
دکترشیری عزیزم یک حرف جالب نوشت توکانالش دلم میخواست واو به واوشوبرای آبان عزیزم بخونم .
دکترشیری جان نوشت:
تورا آفریدکه ازته دل بخندی
نه اینکه چمپاته غم بزنی وپژمرده ی یک الدنگ شوی
چه سفرها که تورامیخواند
چه بوسه های شیرین که درانتطارتواند
شبانگاهان به سقف خانه چشم نومیدی مدوز
که درتوهزارفرشته نیکوکاری به امانت نهاده اند
سبک شو بانو !
بابیداری صبح .
کانال تلگرام @drshiri
اگر پاییزو هورت سرمیکشین سریع تموم شه
یازمستون وسریع قورت میدین
اسفندوکامل بجویید باهمه وجود مزش تا یک سال میمونه