ایران من...
اولین مهمونی که باآقای ب رفتیم تمام مدت چشم هاش تویقه دخترخالش بوددرتفسیرسایزسینه
روی منبربود که 80بهتره یا 85ومن مثل یک زرافه گردنم تویقه خودم چرخید که بدونم 75بودم یا 80
طبق اصول عمه شهین واری مامانم زندگی بنیانش روی س ک س نهادینه میشد پس حالا که آقای
ب سایز 80مدنظرش بودمن باید از75ارتقامیگرفتم به 80ودکتروورزش وقرص وکوفت ودردی نبودکه
امتحان نکرده باشم یکی میگفت پیازیکی میگفت کره یکی میگفت ورزش من ازآقای ب جداشدم نه به
خاطره اینکه سایزم 80نشد به خاطره چیزای دیگه وبعدازاون مدام فکرمیکردم چقدروضعیت بدی دارم
وازبدنم بدم میومد وحالا داشت عوارض داروهاخودشو روی پرمویی نشون میداد حالا نه 80نشدم پرموهم شدم
بعدازاون مهمونی خونه عمه شهین بود که درتفسیرسایزمن تشبیه به پرتقال تامسون داشت
ومن تامدت هاازهرچی تامسون بودبیزاربودم ودیگه مهمونی نرفتم ومدت ها دراین حال بدبه سرشد تاروزیکه
نشستم روزایی که میتونستم خوب وشادبچرخم وبه جاش غصه خوردمودرتکاپوی افزایش سایزبودم
وازروی تقویم شمردم من چیزی بیشترازیک سال وقتم صرف این موضوع بود وقتی که میشد به جاش
نقاشیموادامه میدادم وقتی که میشدبه جاش بهترزبان یادبگیرم یاحداقل ازخودم راضی باشم بعدازاون
روزهادیگه نزاشتم پرتقال تامسون مهمونی عمه شهین باشم.
ممنون ازفرانک عمیدی برای این یادآوری.
انسان ازآن چیزی که بسیاردوست میداردخود راجدامیسازد,دراوج تمنا نمیخواهد
دوست میداردامادرعین حال میخواهدکه متنفرباشد,امیدواراست,اماامیدواراست,امیدوارنباشد
همواره به یادمی آورداما میخواهدکه فراموش کند.
+هامون,داریوش مهرجویی.
اگرالان این قابلیت موجودبود که بشه بو ها,روذخیره کنیم
حتما بوی هوای اتاق که به سمت پنجره بوی علف تازه است و
به سمت دربوی کتلت وخیارشورهای فینگیلی یک و یک که توش مرزه داره روذخیره میکردم,برای
روزهایی که دلم میخوادزمین دهن بازکنه برم توش وبعددهنشوببنده, برای روزهایی که یادم میره
برای هرکسی قدخودش خوشبختی هست فقط بایدتصمیم بگیره خوشبختی روببینه.