رفته بودم بالای پشت بوم بااون شلوارسبزه که خودم با دندون موشی سروتهشوبهم آوردم و
داشت بارون میزد ونونوایی تازه نون میپخت وترکیب بوی نون وبارون چیزه عجیب ومحشری بود
اون قدرخوب اونقدردل انگیزکه اصلایادم رفت بیام یکم نق وناله بنویسم که کجابودم ودقیقا درکدوم
پیچ گیرکردم وباهمون شلواروصله پینه ای پریدم تو نونوایی ونون وخریدم وبرگشتم روپشت بوم با
پنیرواین گوجه محلی فینگیلی ها گاززدم ولبخندزدم وبازهم گاززدم .
۲۱ تیر ۹۶ ، ۲۲:۱۶