فقط اسمش وگذاشتن یکشنبه وگرنه ذاتش همون جمعه بعدازظهرهای
کشداروبدمزه اندکه مثل شربت دیفین هیدرامین بایددماغتوبگیری وسربکشی.
اینکه هرروز قهوه ست پیام بده که خواستگاه کلمبیا روبه اتمام است یعنی نشانه ای
برای اینکه ,یادش بخیرشب هایی که باقهوه خوردن بیدارموندی ونوشتی چرخ برهم زنم
ارغیرمرادم گرددمن نه آنم که زبونی کشم ازچرخ فلک , بایداشاره کنم به چکیده تف ولعنت ها
درحرف های بابام که توگاوصندوق نگهش داشته,هیچ چیزوهیچ کسی موافق نیست ولی من یعنی ته
دلم دقیقا اون گوشه ایی که وقتی دم اذون دلم نخ کش میشه همون گوشه ای که کسی موفق
میشه برق میزنه همون گوشه هنوزم رویاهایی دارم و به هیچ صراطی مستقیم نشدم
جزتلاش برای رسیدن به رویام ,
آدم منظمی دارم میشم وباچیدمان خودم تا سال بعداین موقع ازحضوروبلاگ دربیان مرخص میشم
برمیگردم بارویاهایی رسیده وشیرین وآبدار که طعم رسیدنش یک عمریادم نرود.