از سری نفهمیات

هنوز نفهمیدم مردها وقتی کسی و دوستش دارند چه شکلی میشن؟

آرزوهاتو بغل کن

من به دعاهای وقت اذان غروب به شدت معتقدم که میگیره، تمام ماه رمضون پارسال وقتی مامان شربت آبلیمو رو هم میزد میگفت الهی سال بعد به آرزوت برسی،  امسال وقتی با ایمو زنگ زد دم افطار وگریه میکرد میگفت تو به آرزوت رسیدی ولی من آرزوم بودن کنار تو بود...

دیوار میخواهم فقط

اون سالی که شادمهر خونده بود ساده بگم ساده بگم دهاتی ام، من باهاش وسط هال رقصیده بودم وقتی هنوزپشتی زرشکی مخمل داشتیم و مامان کت مخمل قهوه ایشو دوست داشت، بابا هم با من رقصیده بود، دیروز که بعد این همه سال دوباره اون آهنگ وگوش میدادم نرقصیده بودم چون تومهمونی تمام مدت داشتم فکرمیکردم جواب شروع رابطه رو بایدچی بدم؟ میتونم شروع کنم؟ یا بهتره تنها بمونم؟ کاش رقصیده بودم وقتی میرقصم غصه ها رومیشوره و میبره. 

جاده های شمال محال یادم بره

سفر یادم آورد گاهی زیادی زندگی رو پیچیده کردم 

ترس

ساعت سه ونیم صبح شده ومن از ترس گربه موجود در اتاق نمیتونم بخوابم،چرامیترسم؟

دولت عشق آمد

پارسال وقتی روپشت بوم تست زیست میزدم به این فکر میکردم سال بعد جایی باشم که ته خیابونش دریا باشه دلم با رشت بود، امسال نشستم اینجا آناتومی میخونم به این فکر میکنم چقدر فکر میتونه روند زندگی رو تغییر بده، باید یادبگیرم همینجوری به هرچیزی فکرنکنم. 

+ کتاب تسلی بخش های فلسفه برام مکث ایجاد کرده. 

+ هفته بعددارم میرم سفر.  

+دنبال کار میگردم. 

+اشکالات موجود درمتن ناشی از حضورمن درمترو. 

زنده شدم

سلام امیدوارم سال خوبی وشروع کرده باشید دلم برای همتون تنگه ببخشید جواب نظرات رونتونستم بدم، از دوست عزیزی که برای تحصیل اینجا پرسیدی ممنون میشم یک ایمیل یا راه ارتباطی بزاری.